می مکد رشته های بی احساس نیمه جـــــانی که مــانده در تن را
یک نفر هم نمیکند چــاره زخم زنجیر و زخم گردن را
روزه داری تمام روزت را تازیــانه توراست افطـــاری
آسمان جای توست آقاجان از چه رو کنج چار دیواری ؟
مثل شمعی که شعله ور باشد جسمتان آب میرود آقا
گم شده صبح و شام آخر کی چشمتان خواب میرود آقا ؟
دشمنت تازیانه بر دستش گاه و بیگاه حمله ور میشد
ناسزا ها به مادرت میگفت دلت از درد شعله ور میشد
چه قدر مثل مادرت شده ای آنکه رخساره ی کبودی داشت
ناسزا های دشمنت انگار خنجری بین سینه ات میکاشت
خنده میزد به گریه ات دشمن ای که از درد خویش می سوزی
میکِشی انتظارِ فرزندت به درِحجره چشم میدوزی
در غریبی و گوشه ی زندان مادرت از مدینه می آمد
او که دارد هنوز از زخمش میچکد خون سینه می آمد
مادرت آمده که بگشاید از تو زنجیر و کُند و آهن را
مادرت آمده کند چاره زخم زنجیر و زخم گردن را .. «وحید مصلحی»
صفحات: 1· 2
نظر از: رحیمی [عضو]
فرم در حال بارگذاری ...
با سلام و عرض تسلیت
صلی الله علیک یا موسی بن جعفر ایها الکاظم علیه السلام
آهسته گذاريد روي تخته تنش را
تا ميخ اذّيّت نكند پيرهنش را
اصلاً بگذاريد رويِ خاك بماند
زشت است بيارند غلامان بدنش را
اين ساق ِبهم ريخته كِتمان شدني نيست
ديدند روي تخته ي در ، تا شدنش را
اين مرد الهي مگر اولاد ندارد
بردند چرا مثل غريبان بدنش را
اين مرد نگهبان كه حيا هيچ ندارد
بد نيست بگيرد جلوي آن دهنش را
اين هفت كفن روضه ي گودال حسين است
اي كاش نيارند برايش كفنش را
نه پيرهني داشت حسين نه كفني داشت
مديون حصيرند مرتب شدنش را تسلیت
علی اکبر لطیفیان
التماس دعا