از جانشان گذشتند!
گاهی خیلی ساده می گوییم شهدا از جانشان گذشتند.
اما…
کسانی دل از همه تعلقات کندند که حتی طاقت چند ساعت دوری از فرزندان و همسر را هم نداشتند.
کسانی جهاد وشهادت را برگزیدند که مدت ها در دو راهی خانواده و خدا حیران بودند و سرانجام دست به انتخابی سخت زدند.
کسانی به استقبال شهادت رفتند که تنها برادر برای هفت خواهر خود بودند.
مادرانی چشم به در ماندند که با دیدن استخوان های فزرند سکته کردند.
با پدربزرگی روبه رو می شویم که هفت روز هم دوری نوه ی خود را طاقت نیاورد.
با فرزند شهیدی که هنگام وداع، هیچ کس نمی توانست پدر را از آغوشش بیرون بکشد.
با مادری که وقتی برای اولین بار می خواستند موهای سر فرزندش را کوتاه کنند، چادرش را پهن کرد تا تاری از آن بر زمین نریزد وبعد از آن چهل سال هنوز آن موهای طلایی را چون جواهری پربها نگه داشته است و هر از گاهی می بوید و می موید.
با مادری که اطلاعیه شهادت فرزندش هنوز هم روی دروازه چسبانده شده است، کهنه که می شود اطلاعیه دیگری را می چسباند.
به نقل از کتاب خندید و رفت
نظر از: مریم [بازدید کننده]
با مادری که اطلاعیه شهادت فرزندش هنوز هم روی دروازه چسبانده شده است، کهنه که می شود اطلاعیه دیگری را می چسباند.
):
پاسخ از: ریاحی [عضو]
آخی.. چقدر لطیف نوشته شده بود
پاسخ از: ریاحی [عضو]
نظر از: حضرت مادر (س) [عضو]
خوش به حال شهدا
پاسخ از: ریاحی [عضو]
نظر از: یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ [عضو]
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
پاسخ از: ریاحی [عضو]
شهدا شرمنده ایم …
نظر از: Mim.Es [عضو]
پاسخ از: ریاحی [عضو]
سلام اجازه بدید ورود شما را به شهر دوستی هایمون در http://maedeh.kowsarblog.ir/
خوش آمد بگویم.
با برگ هایی از پاییز
با برگ هایی از بوسه
با ساعت دلم ، وقتِ دقیق آمدن توست
من ایستاده ام ، مانند تک درخت سر کوچه
در:
http://maedeh.kowsarblog.ir/
پاسخ از: ریاحی [عضو]
نظر از: مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر [عضو]
مطلبی نیست
http://narjes-s3.kowsarblog.ir/
فرم در حال بارگذاری ...