بازگرد ای مهربان
این غروب و حادثه پایان ندارد مهربان قلب تنها و غریب سامان ندارد مهربان
این غروب و حادثه پایان ندارد مهربان قلب تنها و غریب سامان ندارد مهربان
در دلم صدها هزار درد و عذاب و دلهره درد عاشق در دلش درمان ندارد مهربان
در هوای سرد غربت مانده ام با یاد تو ابر تیره بعد تو باران ندارد مهربان
آمدم شاید ببارد چشم من در هجر تو اشک عاشق طاقت هجران ندارد مهربان
دست خالی آمدم شاید دعاهایم گرفت دست خالی حکمت و عرفان ندارد مهربان
در فراق شانه هایت اشک هایم گم شده قلب من با دوریت پیمان ندارد مهربان
جمعه ها یادت مرا مست و غزل خوان می کند فکر این دوری مرا پایان ندارد مهربان
این تهی بودن ز عرفانت مرا افسرده کرد قلب افسرده دگر احسان ندارد مهربان
باز گرد تا این جهانم مملو از عطرت شود در نبودت باغ دل باغبان ندارد مهربان
(خانم مژده عباسی)
فرم در حال بارگذاری ...