دست هایی سرد، مانند یخ
شب که از نیمه می گذشت، مادر دست جلیل و خلیل، که هنوز کوچک بودند را می گرفت و می دید اگر سرد بود، پتوی بیشتری می انداخت رویشان و یا این که حرارت اتاق را بالا می برد، مبادا که بچه ها سردشان شود.
سال 61 بود. کشوی سرد خانه را کشیدند جلو. مادر دست جلیل را گرفت که ببوسد. دستش سرد بود. انگار که یک تکه یخ را گرفته باشد. سرش گیج رفت و چشم هایش سیاهی، دست را رها کرد و دیگر نفهمید که چه گذشت.
خاطرات شهید جلیل رستم شیرازی
تولد1344
شهادت1361
نویسنده : سمیه لندی اصفهانی
فرم در حال بارگذاری ...