پسر همراه برادر و مادر مانند هر عصر جمعه رفتند تخت فولاد برای زیارت، موقع بازگشت که شد برادر هر چه گشت پسر را پیدا نکرد. به بقیه گفت شما بروید تا من احمد را پیدا کنم. هوا کم کم رو به تاریکی می رفت. برادر از دور قیافه احمد را تشخیص داد. نشسته بود پای… بیشتر »