باتری!
باتری تکان خورده بود و سیم اصلی اش قلب را زخم کرده بود.
زخمش هم عفونت. عفونت سیم را بالا زده بود و داشت رابطه اش با قلب قطع می شد.
آمبولانس آمد،
اما دیر
با عجله مادر را توی آمبولانس گذاشتند. خودش هم خزید کنار تختش. گریه امانش نمی داد.
مرد سرم را بالا نگه داشته بود. آمبولانس راه افتاد. صدای آژیرش، قلبش را زیر و رو کرد.
مرد خیلی آرام گفت: نگران نباشید. ان شاالله به موقع می رسیم. مادرتونن؟
سرش را تکان داد و به زور جواب داد: بله…
آمبولانس ایستاد.
مرد زد به شیشه: چی شده؟
راننده گفت: نیمه ی شعبانِ دیگه. جلوی ماشین ها رو می گیرن شربت و شیرینی میدن. ترافیکِ…
دختر زیر لب زمزمه کرد: یا الله یا محمد یا علی یا فاطمه یا صاحب الزمان ادرکنی و لا تهلکنی…
دوباره
دوباره
دوباره
صدای ترقه توی هوا پیچید…
مادر تکانی خورد…
دختر یک مرتبه حس کرد قلب خودش ایستاد…
صدای مرد را شنید: این چه جور شادی کردنِ؛ خود امام زمان راضی نیست به خدا…
دختر صدا زد: یا امام زمان …. مادرم…
آمبولانس یواش یواش راه افتاد…
رسیدند.
.
.
.
دکتر از اتاق عمل بیرون آمد: حالش خوبه، نگران نباشید. امشب باید تحت مراقبت باشه.
دختر به پدر نگاه کرد: قربونِ امام زمانم برم. صداش کردم، جوابمو داد.
+این داستان واقعی نیست.
نظر از: تســـنیم [عضو]
سلام حدیث جانم
سپاس بابت مطلبت.خدا را شکر ختم به خیر شد .
اللهم عجل لولیک الفرج
پاسخ از: ریاحی [عضو]
جشنامام زمان باید هرچه باشکوه انجام بشه اما خب مردم آزاری…
پاسخ از: ریاحی [عضو]
سلام
چه عرض کنم والا
مسجد و حسینیه و تو عابر پیاده و پارک هم میشه این کارهارو کرد و کسی رو آزار نداد شب عیدی…
پاسخ از: ریاحی [عضو]
نظر از: عابدی [عضو]
اللهم عجل لولیک الفرج
پاسخ از: ریاحی [عضو]
نظر از: Mim.Es [عضو]
پاسخ از: ریاحی [عضو]
نظر از: ربیع الانام [عضو]
پاسخ از: ریاحی [عضو]
نظر از: نردبانی تا بهشت [عضو]
خیلی قشنگ بود عزیزم
پاسخ از: ریاحی [عضو]
فرم در حال بارگذاری ...