عروسم همچون دخترم نیست. باورم نمیشد بعد از نقش عروسی و مادری حالا باید مادر شوهر باشم. عروسم همچون دخترم نیست. با اجازه باید به اتاق دخترم می رفتم. حالا با اجازه باید به خانه ی عروسم بروم. هیچ وقت سر کیف دخترم نمی رفتم. حالا هم سر کمد، یخچال و خصوصی… بیشتر »
کلید واژه: "عروس"
اوایل یعنی ماههای اول عروسی شوهرم را مال خود می دانستم. اگر مادرشوهرم می پرسید دیروز یا امروز کجا بودی خون خونم را می خورد و جوری که نفهمد سرش را کلاه می گذاشتم. حالا چند سالی است گذشته و فهمیده ام این شوهر، پسری است که او بزرگ کرده. خون دل خورده. حالا… بیشتر »